Saturday, October 15, 2011

درس 90 – تصحیح کادسوس و بررسی آیدا و پینگالا



تصحیح کادسوس و بررسی آیدا و پینگالا

به من گفته شد که در حالی که کادسوس یا سمبل پزشکی مدرن ریشۀ معنوی باستانی دارد، تنها حدود یک قرن است که به عنوان سمبل پزشکی غرب مورد استفاده قرار گرفته است. این نشان می دهد که انتخاب این سمبل برای پزشکی مدرن غرب از چنان بینش ژرفی که در درس قبلی گفتیم الهام نگرفته است. بنابراین بجای آنکه بگوییم که دانش پزشکی غرب باید ارتباط قبلی خود را با امور معنوی تجدید کند بهتر است بگوییم که پزشکی معاصربایستی ارتباط بین آناتومی جسم و روح را کشف کند.این اکتشاف خیلی احتمال دارد که از طریق یک سیستم پزشکی کلی نگر مانند آیورودا و ادغام آن با پزشکی مدرن صورت گیرد.این امیدواری وجود دارد که پزشکی غرب در دهه های آینده بجای آن که توجه خود را به درمان معطوف کند بیشتر در جهت پیشگیری از بیماری و تعادل جسم و روح پیش برود.بشریت به این تغییر نیاز دارد، حرفۀ پزشکی هم همین طور. رمز اصلی سلامتی در سبک زندگیی است که ما انتخاب می کنیم و حرفۀ پزشکی می تواند درین زمینه الهام بخش ما باشد.

حالا که صحبت از الهام گرفتن شد باید یادآوری کنم که علت ذکر کردن نام کادسوس درین دروس باکتی یا سرسپردگی به آرمان والا بود. هروقت شما آن سمبل عصا را که دو مار به دور آن پیچیده و به بالا و بطرف آن گوی درحشان رفته اند ببینید، احتمالاً اشتیاق بیشتری برای پی گیری تمرینات روزانۀ خود پیدا می کنید.کاسوس می تواند برای آن بکار برود که در شما اشتیاق بیشتر ایجاد کند. این یک یادآوری خوب از واقعیت آناتومی روح آدمی برای حرفۀ پزشکی و برای همۀ ماست.

حالا بیایید کاپوت ماشین را بالا بزنیم و نگاهی به نحوۀ کار موتور ماشین بیندازیم. بیایید نگاهی به آیدا و پینگالا بیندازیم. 

وقتی که ما در را باز می کنیم، به مجموعۀ پیچیده و حیرت انگیزی از عصب های درخشان، چاکراها، و انرژی اکستاتیکی برمی خوریم که بطرف بالا در حال جنب وجوش است. اولین کاری که می توانیم بکنیم این است که در موتور را ببندیم و به تمرینات برگردیم، و بجای آنکه در زیر کاپوت ماشین گم بشویم پشت فرمان بنشینیم و از دیدن مناظر اطراف لذت ببریم. اما اینجا سروکار ما با امور درونی و نحوۀ کارکرد آنهاست، پس بیایید باهم نگاهی به درون بیندازیم.

شما می بایستی تا کنون با نام سوشومنا (عصب ستون مهره ای) آشنا شده باشید، و درپرانایاما یا تنفس ستون مهره ای از آن استفاده کرده، یا حداقل به فکر استفاده از آن افتاده باشید. برای بعضی از شما وجود آن کاملاً ملموس شده - و درخشش اکستاتیک آن وحرکتش را در عصب نخ مانندی که از مقعد تا نقطۀ بین دو ابرو ادامه دارد احساس کرده اید. ما می توانیم با استفاده از تمریناتی که یاد گرفته ایم با آن بازی کنیم. می توان گفت که درخشش لذت بخشی است. بعضی دیگر گسترش درخشش اکستاتیک را در بُعد وسیعتری تجربه کرده اند، و این وقتی است که می شود آیدا و پینگالا را احساس کرد. وقتی که انرژی کندالینی از سوشومنا به بیرون گسترش پیدا می کند، آیدا و پینگالا اولین جاهایی هستند که درخشان می شوند. مطابق سنت، سوشومنا، آیدا و پینگالا سه شاهراه اصلی در راه بیداری کندالینی هستند. این سه عصب جریان پرانا را در کل سیستم عصبی تنظیم می کنند. البته این اثر تنظیم کنندگی حتی قبل از بیداری کندالینی هم وجود دارد. وقتی که بیداری صورت می گیرد، جریان پرانا در سوشومنا از بقیۀ جاها بیشتر می شود، اما آیدا و پینگالا هم بیدار می شوند. آیدا در سمت چپ عصب ها بالا و پایین می رود و پرینه را بکمک بافت های حساس به بالا تا حفرۀ چپ بینی متصل می کند، و پینگالا در سمت راست ستون فقرات درون عصب ها بالا و پایین می رود و بکمک بافت های حساس پرینه را به بالا تا حفرۀ راست بینی متصل می کند. همین که سوشومنا بصورت اکستاتیک گسترش یابد تا بخش و سیعتر از یک کانال نازک در ستون فقرات را در بربگیرد، آیدا و پینگالا هم بصورت اکستاتیک گسترش می یابند تا جایی بسیاربیشتر از ابعاد محدود فیزیکی عصب ها را دربربگیرند و از بالا به پایین و از پایین به بالا در بیرون ستون فقرات حرکت می کنند.

این نکتۀ اصلیی است که باید در مورد سیستم عصبی بدانیم. ما با ابعاد محدود فیزیکی – درجایی که عصب ها در بدن ما جای گرفته اند- شروع می کنیم. بعد همین که کندالینی بیدار شود و درحشش اکستاتیک شروع به بالا آمدن کند، از ابعاد محدود بدن فراتر می رود. بنابراین یک نادی یا عصب معنوی، فقط در آغاز با عصب های جسمی مرتبط است. وقتی که نادی بیدار می شود گسترش می یابد و انرژی را به ورای مکان فیزیکی عصب دربدن می تاباند. ما به دو صورت می توانیم به این امر نگاه کنیم؛ می توانیم بگوییم که " ما بدرون می رویم" و در یک بُعد درونی که دائماً در حال گسترش است سفر می کنیم. یا اینکه می توانیم این طور بگوییم که در بُعد فیزیکی یطرف بیرون گسترش می یابیم. به بیان دیگر گسترش در بُعد درونی مثل گسترش بیرونی در بعد فیزیکی است. ما باید اول بدرون برویم تا بعد بیرون بیاییم. آنها که تجربۀ بیداری کندالینی داشته اند این طور توصیف می کنند که در حالی که داشته اند بطرف درون بسط پیدا می کرده اند، همزمان انرژی به ورای بدنشان گسترش می یافته است. همۀ کسانی هم که در مدیتیشن به سکوت عمیق فرومی روند همین گسترش را احساس می کنند. آنها حس می کنند که بدرون می روند اما در عین حال چیزی آرامش بخش را به بیرون و دنیای فیزیکی منتشر می کنند. چه تجربۀ گسترش بخاطر بیداری کندالینی باشد و چه بخاطر گسترش سکوت سرورآگاهی خالص در مدیتیشن، در هردو صورت این نادی ها هستند که گسترش می یابند.هردو سطوح مختلف یک چیز هستند که همان گسترش سرورآگاهی خالص باشد. 

حالا ببینیم این امور در ارتباط با آیدا و پینگالا چطور تظاهر می کنند. وقتی که این دو عصب با گسترش سوشومنا بیدار می شوند، آنها هم به ورای عصب های فیزیکی گسترش می یابند، و بصورت ضربات یا حرکات تند انرژی اکستاتیک که مانند حلقه هایی در اطراف ستون فقرات حرکت می کنند احساس می شوند. آنها در یک جا ثابت نمی مانند، حرکت می کنند و می چرخند، و بسختی می توان گفت که در طرف راست هستند یا طرف چپ. یکی از آنها داغ است و یکی سرد، و این امر باعث می شود که ما بطور همزمان سردی و داغی را در بدن خود احساس کنیم.آنها یک حالت حلزونی یا مارپیچی دارند. مجسم کنید که یک ستون مارپیچ از انرژی اکستاتیک از مرکز ستون فقرات به طرف بیرون گسترش یابد. این سوشومنا است. حالا مجسم کنید که این انرژی باحرکات تند (تازیانه مانند) و چرخان انرژی اکستاتیک احاطه شود.اینها آیدا و پینگالا هستند.

در طول ستون فقرات در نقاط مشخصی این سه انرژی با هم جمع می شوند و در رقص اکستاتیک خود به گرداب های چرخانی تبدیل می شوند. این مکانهای تجمع به مراکز انرژی یا چاکراها معروفند. سوشومنا، آیدا و پینگالا مجاری اصلی ارتباط چاکراها هستند. وقتی که عصب ها بیدار می شوند، چاکراها هم بیدار می شوند. این کار با بیداری عصب ستون مهره ای (اسپاینال) که بصورت درخشش اکستاتیک خود را نشان می دهد شروع می شود. اما قبل ازآن، بایستی بدن از طریق مدیتیشن بتدریج و با ملایمت پالایش شود تا زمینه برای بیداری این عصب ها فراهم گردد.

پس درین دروس ترتیب بیداری به این شکل است که ما اول با پالایش عمومی سیستم عصبی از طریق مدیتیشن شروع می کنیم، بعد بکمک تنفس اسپاینال (ستون مهره ای) به بیدار کردن سوشومنا و درخشش اکستاتیک می پردازیم، و در نهایت با تمرینات هدف دارتر این درخشش اکستاتیک را تا ابعاد نامحدود خود گسترش می دهیم. اما باید دانست که همۀ دیدگاههای یوگا دارای چنین ترتیبی نیستند. در بعضی ازین دیدگاهها از ابتدا - و قبل ازین که مدت قابل ملاحظه ای مدیتیشن کرده باشند - سوشومنا را هدف قرار می دهند. گروه دیگر سعی می کنند که ابتدا بین آیدا و پینگالا تعادل برقرار کنند، بعد وارد سوشومنا شوند. گروهی از اول مستقیماً روی چاکراها کار می کنند. هریک ازین روش ها را که دنبال کنیم در نهایت نتیجه یکسان است.همه به بیداری سیستم عصبی ختم می شوند، و وقتی که سیستم عصبی کاملاً بیدار شود، اکستسی درخشان و سرور را به ورای محدودۀ فیزیکی بدن گسترش می دهد.

خوب حالا که کمی از طرز کار موتور سردرآوردید بیایید سوار ماشین شویم و پشت فرمان بنشینیم.در درسهای آینده از کنترل های بسیاردیگری (تمرینات پیشرفتۀ یوگا) سخن خواهیم گفت که می توانند سرعت حرکت ما را در طول این سفر بیشتر کنند.

استاد در درون شماست.


Thursday, October 13, 2011

درس 89 – کادِسوس (سمبل علم پزشکی نوین)، نشانی از من و تو



کادِسوس (سمبل علم پزشکی نوین)، نشانی از من و تو

پرسش: من می دانم که شما در درس های خود جانب سادگی را گرفته اید و همان طور که در دروس قبل گفتید به ما توصیه می کنید که کاری به موتور ماشین نداشته باشیم، و فقط حواسمان به رانندگی باشد، اما من در مورد آیدا و پینگالا خیلی کنجکاو هستم. بنظر شما آیا این دو ارتباطی با مسیر اعصاب در نوروآناتومی و آناتومی اعصاب در پزشکی غرب ندارد؟ آگر دارد آیا ممکن است مرا به مرجع آن هدایت کنید؟

پاسخ: سؤال خوبی است.متشکرم. من مطمئن هستم که این دو به نحوی با نورولوژی در ارتباط هستند، اما از آنجا که من پزشک نیستم نمی توانم پاسخ قاطعی به سؤال شما بدهم. با این همه سمبل حرفۀ پزشکی مدرن یا کادسوس که از دو مار تشکیل شده که به دور یک عصا یا محور پیچیده و بالا می روند و در بالا بالهای یک موجود پرنده مانند را که سر کروی درخشان دارد گاز گرفته اند، می تواند نشانۀ سوشومنا، آیدا و پینگالا یاشد. بنابراین یونانی ها یا کسانی که اول این سمبل را درست کرده اند احتمالاً ارتباط بین علوم پزشکی و آناتومی معنوی انسان را می دانسته اند. اینکه دانش پزشکی جدید به چنین ارتباطی پی برده باشد یا نه سؤال دیگری است. شاید اکنون زمانی برای تجدید حیات دانش پزشکی باشد. اگر ما تمرینات روزانۀ خود را انجام دهیم، و حقیقت با شکوه اکستاتیکی را که در درون ما در جنب و جوش است بیدار کنیم، حتماً این ارتباط را درک خواهیم کرد. هیچ کس نمی تواند این ارتباط را انکار کند.

استاد در درون شماست.


درس 88 : معجزۀ باکتی یا اشتیاق



پرسش وپاسخ - معجزۀ باکتی  یا اشتیاق

پرسش: تمریناتی که درین دروس ارائه شده خیلی خوب است، اما من سؤالی دارم که ممکن است کمی عجیب بنظر برسد. من متوجه شده ام که فقط با خواندن نوشته های شما حالت سرور و اکستسی پیدا می کنم.آنگار که وقتی دارم آنها را می خوانم هستی من با آنها هم نوا می شود. من به خاطر مقداری آموزش که در زمینۀ اِن اِل پی دارم می دانم که هر چیزی می تواند براساس ساختار ویژۀ افراد حالت و اثر خاصی در افراد ایجاد کند، و این را هم می دانم که کلام می تواند اثرات آرامش بخشی داشته باشد، اما این حالت متفاوت است. می خواهم نظر شما را درین باره بدانم و ببینم که پاسختان چه تأثیری بر من دارد.

پاسخ: بله نحوۀ عملکرد باکتی یا اشتیاق باورنکردنی و حیرت آوراست. وقتی که ما در معرض جلوه هایی از حقیقت قرار می گیریم چیزی در ما زنده می شود. حقیقت همیشه در ما زنده بوده است. بنابراین وقتی کسی سعی می کند چیزی بنویسد که حقیقتی در آن است، این حالت برای ما پیش می آید. لازم نیست که آنچه که ما می نویسیم کامل باشد، کافیست که فقط در جهت درست باشد. وقتی که ما چنین چیزی را ببینیم، سیستم عصبی ما آنرا می شناسد.من در چند درس پیش یادآوری کردم که بخشی از انگیزۀ من در نوشتن این دروس این بوده است که باکتی افراد را برای حرکت بسوی معنویت برانگیزد. من امیدوارم که آشکار کردن و پرده برداشتن ازین دانش عملی، که من در طول زندگی جمع آوری کرده ومورد استفاده قرار داده ام بتواند الهام بخش افراد باشد و هرکس به فراخور حال خود ازین تمرینات بهره مند شود. 

تنها خواهش من این است که این تمرینات را محتاطانه بکار ببندید، و از شکوفایی باکتی خود خردمندانه پیروی کنید. درین صورت می توانید مطمئن باشید که یکسره به مقصد معنوی خود خواهید رسید. من افتخار می کنم که توانسته ام اشتیاقی را که شما برای رسیدن به حقیقت دارید کمی شعله ور تر کنم. شما خواهید دانست که "او" در همه جا هست.

استاد در درون شماست.


درس 86 – پیدا کردن برنامۀ روزانۀ مدیتیشن



 پرسش و پاسخ – پیدا کردن برنامۀ روزانۀ مدیتیشن

پرسش: من به تازگی تمرینات شما را شروع کرده ام ( از درس اول شروع کرده ام). قبل از آن هم سالها یوگا و مدیتیشن انجام می دادم. می خواستم بدانم که آیا اشکالی دارد اگر مدیتیشن را با موزیک و بُخور همراه کنم تا کیفیت مدیتیشن را بالا ببرم، یا اینکه این کار باعث می شود که حواسم از تمرین پرت شود؟ نظرتان در مورد تسبیح انداختن چیست؟ ضمناً می خواستم بگویم که من فعلاً فقط می توانم ده دقیقه مدیتیشن کنم. آیا این خیلی مهم است که هر روز 20 دقیقۀ کامل مدیتیشن کنیم؟

پاسخ: البته من به خودم اجازه نمی دهم که حال وهوای راحت مدیتیشن شما را آشفته کنم. اگر شما با بُخور دادن و موزیک متن یا هر چیز دیگر کاملاً راحت هستید، این به خودتان بستگی دارد، با این حال من پیشنهاد می کنم که شما تمام دروس مدیتیشن، از جمله پرسش و پاسخ های مربوط به شرایط بیرونی در موقع تمرین را مطالعه کنید. بیاد داشته باشید که مدیتیشن برای رفتن به درون است. اگر ما بوسیلۀ موزیک یا چیزهای حسی دیگر برانگیخته شویم، این جزئی از مانترا نیست، و این احتمال وجود دارد که بخشی از حواس ما متوجه آنها شود، و مانع از آن شود که توجه ما بطور طبیعی و عمیق در سرورآگاهی خالص مستقر شود. البته همانطور که در دروس قبل گفته شد، ما ممکن است بتوانیم براحتی در هواپیما، اتوبوس، اتاق های انتظار شلوغ یا هر جای دیگری مراقبه کنیم. بنابراین کمی موزیک متن کاری نمی کند و ممکن است مشکلی ایجاد نکند، ولی این بحشی از مدیتیشن هم نیست، و چیزی است بجز افکار که ما می توانیم به سادگی آنها را به نفع مانترا رها کنیم. شما باید خودتان ببینید کدام بهتر برایتان کار می کند.

ده دقیقه از هیچ بهتر است، و ده دقیقه دوبار در روز بهتر از بیست دقیقه یکبار در روز است. سیکل طبیعی "مدیتیشن، فعالیت" با دوبار مدیتیشن در روز کامل تر می شود. "دوبار تمرین" هم باندازۀ زمان تمرین اهمیت دارد.

اگر ببینید که بعد از بیست دقیقه مدیتیشن، در فعالیت های روزانه احساس راحتی بیشتر می کنید، بهتر است که آنرا بصورت برنامۀ روزانه درآورید. با ایجاد این عادت پاکسازی زیادی در شما صورت می گیرد. از طرف دیگر سعی کنید که برنامۀ شما منظم باشد. این خوب نیست که یک روز ده دقیقه، روز دیگر بیست دقیقه، و روز بعد پانزده دقیقه تمرین کنیم. اگر برنامۀ شما منظم باشد سیستم عصبی شما بهتر می تواند عمل پالایش را انجام دهد. وقتی که عادت مدیتیشن ایجاد شود، بعد از آن سیستم عصبی خودش کنترل را بدست می گیرد و مدیتیشن می کند. آنوقت همین که چشمان خود را ببندید بلافاصله در سرورآگاهی خالص خواهید بود و آرامش وسرور آن تمام روز و شب در شما باقی خواهد ماند. واقعاً چنین خواهد شد. ولی این کار تنها با تمرین مرتب روزانه برای مدت طولانی امکان پذیر خواهد شد. وقتی که گرفتگی های سیستم عصبی بتدریج برطرف شود، تجربۀ سرورآگاهی خالص بطور مستمر افزایش خواهد یافت. 

تسبیح انداختن در موقع پرانایاما و مدیتیشن سالها قبل از اختراع ساعت وجود داشته است، و کاربرد آن این بوده که تعداد دفعات تکرار مانترا و تعداد سیکل های تنفس را با آن شمارش کنند، تا مطمئن شوند که کمتر یا بیشتر از حد تمرین انجام ندهند. این کار در کار مدیتیشن کمی محدودیت ایجاد می کند. زیرا مانترا را با یک فعالیت بیرونی که انداختن دانه های تسبیح با انگشتان است مرتبط می کند. اگر چه این کار کم کم بصورت یک عادت ناخودآگاه درمی آید، ولی با این حال باعث می شود که تکرار مانترا با یک فعالیت بیرونی تنظیم شود. اگر ما برای اندازه گیری زمان تمرین خود از ساعت استفاده کنیم به مانترا در مدیتیشن و تنفس در پرانایاما اجازه می دهیم که بطور طبیعی مطابق با نیاز ویژۀ سیستم عصبی پیش برود. استفاده از ساعت همان طور که در دروس قبل هم گفته شد روش انعطاف پذیرتری برای اندازه گیری زمان در تمرینات معنوی است. البته ما گهگاه نگاهی به ساعت می اندازیم، ولی یعد از مدتی تمرین کم کم می توانیم به ساعت درونی خود اعتماد کنیم، زیرا متوجه خواهیم شد که ساعت درونی هم بخوبی ساعت بیرونی عمل می کند. از آن ببعد استفاده از ساعت بیرونی ضرورت کمتری خواهد داشت، و گاه گاهی فقط برای تأ یید ساعت درونی از آن کمک خواهیم گرفت. در یکی از دروس قبل تحت عنوان "نگاه کردن به ساعت" درین باره صحبت کرده ایم.

استفاده از تسبیح ممکن است برای بعضی از افراد ارزش عاطفی داشته باشد، و باعث برانگیختن باکتی (اشتیاق) آنها بشود. در این صورت انداختن آن به گردن اشکالی ندارد. هرچیزی که باعث افزایش باکتی برای انجام تمرینات معنوی بشود خوب است، به شرط آنکه باعث تحریک بیش از حد کندالینی نشود و شما را با مشکل روبرو نکند. تسبیح انداختن هم چنین ممکن است قسمتی از ایشتا (آرمان) شما باشد و شما را با آرمان متعالی تان پیوند دهد. در بعضی از سیستم های معنوی آموزش مدیتیشن و پرانایاما بر اساس استفاده از تسبیح شکل گرفته است. آن هم اشکالی ندارد. همان طور که گفتیم استفاده از تسبیح قرنهاست که رواج دارد و به این زودی ها هم از رواج نخواهد افتاد، اما بیاد داشته باشید که هدف اصلی بکارگیری آنها اندازه گیری زمان تمرین بوده است. ما درین دروس برای این کار از ساعت کمک می گیریم. برای شما درین سفر معنوی آرزوی موفقیت داریم.

استاد در درون شماست.


درس 85 - بازبینی علائم بین راه روشن بینی



درس 85 - پرسش و پاسخ: بازبینی علائم بین راه روشن بینی

پرسش: اول می خواهم به خاطر زحماتی که برای ارائۀ این دروس کشیدید از شما تشکر کنم. بنظر من آنها خیلی مفید هستند و تقریباً همۀ جنبه ها را در بر می گیرند. من سیستم دیگری از یوگا را دنبال می کنم و با آن راحت هستم، اما مدیتیشن کندالینی آن را که می بایستی بطور هفتگی انجام دهم فراموش کرده ام. بنابراین آموزش های گرانبهای شما شکافی را که در برنامۀ معنوی من  وجود داشت پر می کند. ( من در تمریناتم روی چاکرای قلب و سرم به نحوی کار می کردم که باعث بیداری کندالینی می شد ولی مستقیماً روی خود کندالینی تمرکز نمی کردم). من تمرینات شما را خیلی با احتیاط و بتدریج انجام می دهم و فعلاً فقط چند تمرین اولیه را آن هم یکبار در روز انجام می دهم، زیرا چند سال پیش یک مشکل کندالینی پیدا کردم که تقریباً داشت مرا از پا درمی آورد. ضربان قلبم بسیار نامنظم شده بود، مشکل تنفسی پیدا کرده بودم، و هر فوران انرژی نزدیک بود مرا بکشد. در موقع این فوران ها قسمتی از بدنم فلج می شد و آن وضعیت تا یک ساعت ادامه پیدا می کرد. فوران انرژی هربار بیشتر و بیشتر می شد و مثل این بود که یک رودخانۀ وحشی مرا احاطه کرده باشد. عجیب این بود که هم در خارج از بدنم بود و هم در درون بدنم در مسیر ستون فقراتم از پایین به بالا جریان داشت. یک استاد بمن کمک کرد و با بیرون کشیدن انرژی از بدنم مرا نجات داد. (او اول انرژی کندالینی را به انرژی دیگر تبدیل کرد و بعد توانست انرژی را بطور کامل تخلیه کند). فکر می کنم اگر کمک او نبود من حتماً مرده بودم. بنابراین نیازی نیست که بگویم که حالا خیلی محتاطانه تر از قبل عمل می کنم.
سؤال من در مورد خوابی است که شب قبل دیدم و بنظر می رسد که هشداری باشد برای این که تمریناتم را کمتر کنم. حتی حس می کنم که این خواب به تحریک کندالینی به سراغ من آمده باشد. خواب می دیدم که فوران انرژی کندالینی داشت از ستون فقراتم بالا می رفت و وارد سرم می شد و هر بار به قسمت بالای فرق سرم برخورد می کرد، بطوری که آن قسمت از سرم بر اثر این ضریات نرم شده بود. آیا بنظر شما من باید این خواب را نادیده بگیرم و همچنان به تمریناتم ادامه دهم، یا اینکه نگران باشم و تمریناتم راکمتر کنم؟

پاسخ: خیلی ممنون که ما را در تجربیات خود شریک کردید. به نظر من با توجه به مشکلاتی که در گذشته برای شما پیش آمده بهتر است که محتاط تر باشید و میزان تمرینات خود را بدقت تعیین کنید. هرگونه حس پیش بینی بایستی جدی گرفته شود. البته این بدان معنی نیست که از روند روشن بینی خود وحشت زده شوید. هریک از ما بایستی تمرینات خود را با توجه به شناختی که از خود و محدودیت های خود داریم تنظیم کنیم، و بتدریج در جهت آن حرکت کنیم تا در روند روشن بینی از یک پیشرفت با ثبات برخوردار شویم. اصطلاح پیشرفت "مبتنی بر تجربه" که ما در اینجا بکار می بریم به همین معنی است. ما در این دروس ابزارهای زیادی را در اختیار رهروان راه روشن بینی گذاشته ایم. آنچه مهم است این است که هر یک از شما چطور از آنها استفاده کنید تا یک پیشرفت تدریجی وبدون مشکل داشته باشید. هریک از ما بایستی در خط زمانی خود و با توجه به استعدادهای ویژۀ خود این سفر را بانجام برسانیم، و این مسئولیت بزرگی است.

هدف این دروس این است که به افراد این فرصت را بدهد که در سفر روشن بینی، خودشان سکان کشتی را بدست داشته باشند. چه کسی بهتر از خود شما می تواند این کار را بکند؟ این یک روش غیر سنتی برای انتقال دانش معنوی است که در نتیجۀ بکارگیری عملی دانش در چند قرن اخیر حاصل شده است. بکارگیری عملی دانش همانطور که همه شاهد آن هستیم نتایج خوبی داشته است. اما با این همه کاملاً بی خطر هم نبوده است.همیشه در اختیار داشتن دانش های قدرتمند برای بعضی از افراد خطراتی بهمراه داشته است. اما این بدان معنی نیست که ما نباید از ماشین، هواپیما، الکتریسته یا اینترنت استفاده کنیم. آیا چون گهگاه در نتیجۀ آگاهی از تمرینات پیشرفتۀ یوگا برای بعضی از افراد خطراتی پیش می آید نباید این تمرینات در اختیار همگان قرار بگیرد؟ احتمالاً نه. چطور همۀ بشریت می تواند سفر راههای درونی به سرورآگاهی خالص و اکستسی الهی را بدون انجام دادن آنها فرابگیرد؟ این یک چالش است. فضانوردان نهایتاً به مریخ و ورای آن سفر خواهند کرد. همۀ ما هم نهایتاً به بی نهایت درون خود راه خواهیم یافت و آن تجربیات را به بیرون و به زندگی روزمرۀ خود وارد خواهیم کرد. این سفر روح انسانی بسوی تعالی و تعالی بیشتر است. ما بطور ذاتی می دانیم که نامحدود هستیم. هیچ محدودیتی برای آنچه که می توانیم تجربه کنیم وجود ندارد.

حالا بیایید به تجربیات کندالینی که اخیراً داشته اید بپردازیم. بعضی از آنها خیلی افراطی بوده اند. سؤال این است که آیا آنها برای رسیدن به روشن بینی لازمند؟ آیا ما نمی توانیم بدون داشتن چنین تجربیات افراطیی درین مسیر حرکت کنیم؟ بگذارید کمی به عقب برگردیم و سعی کنیم دورنمایی از تجربیات کندالینی ترسیم کنیم، و بدانیم چرا آنها اتفاق می افتند و جایگاه آنها دراین سفر روشن بینی کجاست؟ برای این کار بیایید به درسهای قبل برگردیم و دوباره نگاهی به درس "علایم بین راه روشن بینی" در پرسش و پاسخ های مدیتیشن بیندازیم:

درین درس، ما از سه مرحلۀ مختلف روشن بینی صحبت کردیم که در تجربیات ما خود را نشان می دهند و هریک ویژگیهای خاص خود را دارند.
مرحلۀ اول برخاستن سکوت در سیستم عصبی است.  
 سکوت عمیق  ماهیت اصلی سرورآگاهی خالص است. این سکوت ثبات مطلق است، هیچ چیز نمی تواند آنرا به حرکت درآورد. سرورآگاهی مطلق که مانند بنیاد یک صخرۀ محکم است، زیربنای آن چیزی است که ما هستیم و آن کارهاییست که ما انجام می دهیم. او ماهیت اصلی ماست. این سکوت اول از طریق مدیتیشن پدیدار می شود و مبنا ومنشأ سکون و آرامش درونی و امنیت پایداریست که وقتی که ما در مسیر معنویت پیش می رویم آن را تجربه می کنیم. او هستی نامیرای ماست و برخاستن آن در سیستم عصبی ما  اساس همۀ پیشرفت های معنوی دیگر است.
مرحلۀ دوم برخاستن اکستسی الهی است. اکستسی همان پرانا است که در سیستم عصبی ما به حالت گستردۀ عملکرد خود می رسد. این همان انرژی جنسی است که به سمت بالا می رود. این همان کندالینی است، وهمچنین سرورآگاهی خالص و سکوت عمیق است که در درون ما به حرکت درمی آید. این در واقع بسط و گسترش تجربۀ حسی است که وارد حوزۀ اکستاتیک می شود. چنین تغییری بوسیلۀ تمرین پرانایاما و تکنیکهای دیگری صورت می گیرد که برای تحریک پراناجهت بیداری کندالینی طراحی شده اند. تجربیات ما درین مرحله معمولاً لذت بخش است اما گاهی اوقات بدلایلی که بعداً خواهیم گفت افراطی می شود و مشکلات کندالینی بروز می کند.
مرحلۀ سوم برخاستن تجربۀ وحدت است، که در آن ما همه چیز را تجلی "او" می بینیم. اویی که ما خود به آن بدل شده ایم. این مرحله در واقع مرحلۀ بهم پیوستن ایگو یا نفس فردی، سرورآگاهی خالص، اکستسی الهی، و همۀ آن چیزهایی است که در هستی فانی وجود دارد. و این حالت وقتی بروز می کند که مرکز ما در سرورآگاهی خالص بطور سیستماتیک وادار به حرکت و رفتن به ورای بدن ما می شود. این روشن بینی و ادراک است که ثمرۀ یوگا است. ما از کودکی یاد گرفته ایم که همسایه مان را هم مثل خودمان دوست داشته باشیم. درین مرحله برایمان آشکار می شود که همسایۀ ما "خود ما" است. آگاهی ازین حقیقت تأثیر بسزایی بر رفتار ما می گذارد. تأثیری مثبت با منافع بسیار.

با هریک ازین مراحل تمرینات پیشرفته ای همراه است، و در این دروس یک توالی منطقی در تکامل این سه مرحله وجود دارد. یعنی ما اول مرحلۀ اول را پشت سر می گذاریم، بعد مرحلۀ دوم و بعد سوم. تکامل و پیشرفت ما در هریک ازین مراحل بستگی به پالایشی دارد که در ما صورت می گیرد. اگر سیستم عصبی ما از ابتدا  پاک و خالص بود و به گونه ای از "بذرهای کارما"-  که در طول زندگی های بی شمار گذشته جمع شده-  پاک شده بود، ما روشن بین بدنیا می آمدیم. بعد ما هم مثل کریشنا مورتی این طرف و آن طرف می نشستیم و می گفتیم، "هیچ کاری لازم نیست بکنید، فقط اگاه باشید. هیچ سفری درکارنیست. نه مدیتیشنی لازم است، نه بیداری ترسناک کندالینی، فقط سرور است و سرور".
با اینهمه بیشتر ما هنوز نیاز به مقدارزیادی پاکسازی و خانه تکانی داریم، و این کاری نیست که یک شبه انجام شود. این کار مثل نظافت خانه نیست که یک نظافت چی خبر کنیم که بیاید و در عرض چند ساعت کار نظافت را به پایان برساند. حتی با بهترین تمرینات معنوی هم سالها وقت لازم است، حتی ممکن است یک عمر طول بکشد. اما نکته مهم این است که بدانیم که هیچ تلاشی که در زمینۀ پیشرفت معنوی صورت بگیرد بهدر نمی رود. در واقع این تنها چیزی است که وقتی که این زمین را ترک می کنیم با خودمان می بریم.

بنابراین، این روند پالایش و پاکسازی سیستم عصبی است که پیشرفت ما را در سفر معنوی و تجربیاتی را که در طول مسیر داریم تعیین می کند، و چکونگی انجام این کار است که تفاوت ایجاد می کند. دیدگاههایی وجود دارد که گویی از اواسط راه روشن بینی شروع می کنند. آنها  با روشهایی شروع می کنند که مستقیماً روی برخاستن کندالینی کار می کند. نتیجه چه می شود؟ گاهی اوقات کندالینی بحرکت درمی آید، گاهی به حرکت درنمی آید. اگر حرکت کند و در درون سیستم عصبی ای بالا برود که هنوز آماده نیست، و به اندازۀ کافی پالایش نشده،  باعث بیداری زودرس کندالینی می شود و همین وضعیت است که مشکل درست می کند. این مسألۀ بیداری زودرس امر پیچیده ای است، چون ممکن است که کسی در تمام طول زندگی خود هیچ تمرینی برای تحریک کندالینی انجام نداده باشد و با ابن همه در معرض بیداری زودرس کندالینی قرار داشته باشد. اگر شما از آن دسته افراد باشید خیلی زود متوجه می شوید. اگر هستید باید خیلی مراقب باشید که گرفتار مشکلات بیداری زودرس نشوید. بعضی از افراد خیلی زود راه خود را پیدا می کنند. آنها افراد خوشبختی هستند. اما برای بیشتر مردم این یک اکتشاف تدریجی است، و دروس تمرینات پیشرفتۀ یوگا برای چنین پیشرفت تدریجی ای طراحی شده است.

روش ما درینجا این است که ابتدا یک پالایش عمومی ملایم انجام دهیم، که این کار با کمک مدیتیشن صورت می گیرد. مدیتیشن باعث می شود که سکوت و سرورآگاهی خالص بالا بیاید و کل سیستم عصبی را شستشو دهد. این کار معمولاً خیلی به آرامی صورت می گیرد. مدیتیشن روی اولین مرحلۀ روشن بینی کار می کند. با این همه اگر کسی آمادگی بیداری زودرس کندالینی داشته باشد، حتی مدیتیشن ملایم هم می تواند اوضاع را بهم بریزد. در این صورت باید مدت مدیتیشن را کوتاه کرد و فعالیتهای جسمی بیشتر انجام داد. برای بعضی از افراد مدیتیشن هم زیاد است. درین زمینه تجربه بهترین راهنمای ماست.

اگر ببینیم که مدیتیشن خوب است و باعث آرامش و سکوت می شود، بعد می توانیم تنفس ستون مهره ای را هم اضافه کنیم. این کار باعث می شود که عمل پالایش بیشتر بر روی عصب اسپاینال یا سوشومنا (ستون مهره ای) متمرکز شود. این یک قدم سبک است که می توان برای بالا آوردن رسانایی اکستاتیک برداشت. تنفس ستون مهره ای یا اسپاینال یک روش ملایم برای تحریک کندالینی(شاکتی) است و او را در مسیر درست هدایت می کند تا با  قطب مخالف خود یا انرژی مذکر (شیوا) که در موقع بازدم از بالا به پایین حرکت می کند در تماس قرار گیرد.
بعد اگر مدیتیشن و تنفس اسپاینال به ملایمت پیش برود می توان چیزهای دیگری هم به آنها افزود. این روند تدریجی افزودن تمرینات، می تواند بسته به شخص تمرین کننده ماهها یا سالها و حتی دهها سال بطول بینجامد. درین زمینه تجربه راهنمای ماست نه برنامه ریزی های بی حساب و کتاب، یا جاه طلبی برای رفتن یک راه میان بُر و سریع برای روشن بینی. تلاش برای یافتن یک راه میان بُر برای روشن بینی مثل این است که ما برای اولین بار سوار ماشین شده باشیم و بخواهیم با سرعت 140 کیلومتر در ساعت حرکت کنیم. نتیجۀ چنین کاری برای همۀ ما روشن است.

هر اتفاقی که در ارتباط با تمرینات در گذشته پیش آمده است مربوط به گذشته است و ما ناچاریم که با عواقب خوب یا بد آن کنار بیاییم. امروز باید از نو شروع کنیم، و باید سعی کنیم بجای اینکه با عجله بسوی پایان راه یورش ببریم، آغاز راه را به درستی شروع کنیم. اگر ما سکوتِ سرورآگاهیِ خالص را در درون خودپرورش دهیم، تا اینکه در ما مستقر و تثبیت شود، بعد از آن شانس اینکه یک بیداری ملایم و بدون مشکل کندالینی داشته باشیم خیلی زیاد خواهد بود، یعنی بجای آنکه گرفتار یک وضعیت دشوار و ناگوار شویم، خواهیم توانست یک بیداری اکستاتیک و لذت بخش داشته باشیم.  بیداری کندالینی یکی از قدم هایی است که باید در مسیر روشن بینی برداشته شود. قدمی در میانۀ راه. بیداری کندالینی همۀ راه نیست،  فقط قسمت میانی راه است. بالا آوردن سکوتِ سرورآگاهی خالص همۀ راه است. اول، وسط و آخر راه، و همۀ چیزهای دیگر به آن وابسته است. برای همین است که در دروس اول گفته شد که مدیتیشن به تنهایی برای کسانی که می خواهند فقط آنرا انجام دهند کافیست، و همیشه در مرکز تمرینات معنوی باقی خواهد بود. برای کسانی که جاه طلب هستند و می خواهند که کار را در همین دورۀ زندگی به پایان ببرند، روشهای پیشرفتۀ دیگری هم ارائه شده است. اما هیجوقت توصیه نمی شود که مدیتیشن را از برنامۀ تمرینات خود حذف کنند. سعی در انجام تمرینات دیگر بدون داشتن یک بنیاد استوار در سکوت عمیق و سرورآگاهی خالص می تواند سفر را بسیار مشکل کند.

اینکه چقدر وقت لازم است تا پاکسازی درونیی که بوسیلۀ مدیتیشن صورت می گیرد باعث تحریک مستقیم کندالینی بشود، بسته به افراد مختلف متفاوتست. اگر سکوت و ثبات درونی خوب باشد، خیلی زود این اتفاق می افتد، وگرنه ممکن است سالها طول بکشد. انجام مدیتیشن روزانه برای ماهها و سالها بهترین ضامن پیشرفت است. موفقیت درین راه بستگی به ترکیبی از باکتی (اشتیاق) و استعداد دارد. بعضی با احتیاط پیش می روند و بعضی خود را به آب و آتش می زنند. همیشه یه یاد داشته باشید که رُم یک شبه ساخته نشده است. برنامۀ زمانی خود را پیدا کنید، و از استعداد خود با خبر باشید. کارها رایکی یکی و به موقع خودش انجام دهید. سفر روشن بینی سفری طولانی است. نمی شود آنرا یک شبه رفت. نیازی نیست که آنچنان با سرعت بروید که در همان پیچ اول چرخهایتان کنده شود و کله پا بشوید.

استاد در درون شماست.


درس 84 - هنر هیچ کاری نکردن



پرسش وپاسخ - هنر هیچ کاری نکردن

پرسش: کریشنا مورتی و عدۀ دیگری از افراد جالب دیگر می گویند که لازم نیست که ما روی تکنیک های مختلف تمرکز کنیم چون هیچ تکنیکی برای مدیتیشن وجود ندارد. مدیتیشن در تمام مدت در اینجا و در زمان حال است. تکرار مانترا و انجام پرانایاما بکار بردن یک تکنیک است. استدلال من این است که این تمرینات برای بالا بردن سطح انرژی و رساندن آن به سطحی است که فرد در آن بتواند سرور و جهان را در عمیق ترین سطوح آن تجربه کند. چرا بعضی از استادان می گویند که تکنیکها درست نیستند  و شما را گمراه می کنند؟ آنها خودشان هیچ روشی ارائه نمی کنند، فقط می گویند آگاه باشید. حتی بعضی از آنها این را هم نمی گویند. آیا این نگرش با ادراک یوگا جور درمی آید؟

پاسخ: این فقط یک تئوری است، اما شاید افرادی مثل کریشنا مورتی مانند کوهنوردان موفقی باشند که حافظه شان را از دست داده اند و فراموش کرده اند که چطور به بالای کوه رسیده اند. آنها بالای کوه ایستاده اند و به همۀ کسانی که در پایین کوه هستند می گویند، " شما لازم نیست هیچ کاری بکنید، فقط بیدار شوید تا ببینید که مثل من بالای کوه هستید. شما همین حالا هم بالای کوه هستید، فقط به آن آگاهی ندارید". این گونه افراد  روشن بین یا نزدیک  به روشن بینی بدنیا آمده اند، و ظاهراً اصلاً بیاد نمی آوردند که در زندگی های قبلی شان چقدر تلاش کرده اند تا به این وضعیت رسیده اند. اگر ما هیچ کاری نکنیم، ما هم در نهایت بعد از میلیونها سال به روشن بینی خواهیم رسید. اما اگر کاری بکنیم، خیلی زودتر به نتیجه خواهیم رسید. روش های خاصی وجود دارد که می تواند روند روشن بینی را تسریع می کند.

هرکسی خودش انتخاب می کند که کاری بکند یا نکند. خود هیچ کاری نکردن ( آگاه بودن) هم کاری است. در حقیقت مدیتیشنی هم که ما در اینجا انجام می دهیم کاری نکردن است. ما فقط شرایطی در ذهنمان فراهم می کنیم، و بقیۀ کار را ذهنمان انجام می دهد. او به سکوت می رود و ما هیچ کاری انجام نمی دهیم. بنابراین من از جنبۀ تکنیکی با این امر موافقم که هیچ کاری نباید کرد، اما بطور مؤثر کاری نکردن یک هنر است .  این هنر مدیتیش کردن است. بقیۀ تمرینات یوگا هم همین طور است. ما شرایط اولیه را برای سیستم عصبی فراهم می آوریم، و بعد سیستم عصبی کنترل را بدست می گیرد. وقتی که توانایی های سیستم عصبی بتواند کنترل را بدست بگیرد ما دیگر لازم نیست هیچ کاری بکنیم. یوگا هنر تلنگر زدن به سیستم عصبی به روشی خاص است. بعد از آن دیگر ما نباید کاری انجام دهیم.

راما کریشنا گفته است که یوگی ها مثل چاه کن ها هستند، و آنها بر سه دسته هستند: دستۀ اول کسانی هستند که ابزارهای لازم را می یابند، چاه را حفر می کنند (به سوی روشن بینی) بعد بدرون می روند و ابزارهایشان را هم با خود بدرون می برند.هیچ کس نمی داند که آنها چگونه این کار را کرده اند. دستۀ دوم کسانی هستند که ابزارها را می یابند، چاه را حفر می کنند وبدرون چاه می پرند، اما ابزارها را بیرون چاه رها می کنند تا افراد دیگر بتوانند آنها را بیابند. دستۀ سوم از یوگی ها آنهایی هستند که ابزارها را می یابند، و چاه را حفر می کنند، بعد برای مدتی در اطراف پرسه می زنند تا به کسانی که از آن حوالی می گذرند ابزارها و نحوۀ استفادۀ آنها را نشان بدهند.

شاید دستۀ چهارمی هم باشند که روشن بین بدنیا آمده اند و هیچ خاطره ای از ابزارهایی که در زندگی های گذشته بکار برده اند ندارند. اینها کسانی هستند که به هرکس می رسند می گویند: "شما به هیچ ابزاری نیاز ندارید. فقط روشن بین باشید. خیلی ساده است. می بینید، این چاه است. فقط آگاه باشید تا ببینید که شما همین حالا هم در درون آن هستید". کسی چه می داند. اما یک چیز قطعی است و آن اینکه با وجود آنکه یوگی هایی مثل کریشنا مورتی الهام بخش انسانهای دیگر هستند، ولی عملاً نمی توانند به بیشتر مردم کمکی بکنند. شاید تعداد معدودی از کسانی که در سطوح بسیار بالای معنویت هستند بتوانند از آنها بهره مند شوند.اینها افراد خاص و متمایزی هستند. اما بقیۀ ما به دیدگاه جامع تر و فراگیرتری نیاز داریم. ما به یوگا نیاز داریم. ما نیاز داریم که کاری بکنیم تا به مرحله ای برسیم  که هیچ کاری نکنیم.

استاد در درون شماست.


درس 83: پرسش و پاسخ - بله خودش است، این کندالینی است




پرسش و پاسخ - بله خودش است، این کندالینی است

پرسش: من توصیه شما را با کمال میل پذیرفتم و مدت مدیتیشن ام را به 20 دقیقه کاهش دا دم، با این حال حس سوزش و گرما دوباره بالا آمد و با اینکه به آن توجهی نکردم و به مدیتشنم ادامه دادم، گرمای شدید از انتهای ستون فقراتم بالا آمد و صدای وزوز بلندی در گوشهایم پیچید و بعد انرژی زیادی در درون من شروع به حرکت کرد. من مدیتیشنم را با دعا تمام کردم و روی تنفسم کار کردم و تنفس 7-7-7 (7 ثانیه دم 7 ثانیه حبس نفس و 7 ثانیه بازدم) انجام دادم تا آرام شوم، ولی انرژی حیلی شدید بود. من پیش شوهرم رفتم و از او خواستم  به من کمک کند تا آرام شوم. او در حالی که روبرویم نشسته بود به خوبی ضربه های انرژی را در دستها و پشتم حس می کرد. یک ساعت طول کشید تا من به حال طبیعی برگردم. پرسش من این است که آیا این همان توسن سرکش (انرژی جنسی) است که قبلاً درباره اش صحبت  کردید یا اینکه انرژی کندالینی است که به این شکل بروز می کند؟  من امروز صبح بازهم زمان پرانایاما و مدیتیشنم را کوتاه کردم و سامباوی و مولاباندا و سیدآسانا را از آن حذف کردم. با این همه وقتی که مدیتیشن با "آی اَم "انجام می دادم بازهم موج انرژی و صدای وزوز را حس می کردم. البته مثل قبل آزار دهنده نبود. بینش درونی من می گوید که این کار را تا چهار روز دیگر ادامه دهم، و بعد ازین چهار روز سامباوی و مولاباندا را اضافه کنم تا ببینم نتیجه چه می شود، و بعد ازین که به یک وضعیت ثابت رسیدم سیدآسانا را هم اضافه کنم.

بنظر شما آیا بهتر است که به تمرینات پیشرفتۀ یوگا ادامه دهم و سعی کنم که این اسب سرکش را رام کنم یا این که بگذارم که توسن سرکش آرام بگیرد، بعد به آهستگی کنترل آن را بدست بگیرم؟ ضمناً برای اطلاع شما باید بگویم که من امروزمی خواهم قدری پیاده روی  کنم، تنفس یوگایی و تنفس شکمی انجام دهم و داروهای گیاهی بخورم. من قهوه را بکلی ترک کرده ام. وقتی چنین محرک عظیمی در درون خود دارم چه نیازی به محرک های مصنوعی دارم؟

پاسخ: بله این کندالینی است که به حرکت درآمده است. اکنون مهمترین چیز این است که بتوانید برنامۀ تمرین خود را طوری تنظیم کنید که مشکلی برایتان پیش نیاید . خیلی عاقلانه رفتار کردید که تمرینات را کورکورانه دنبال نکردید. بهتر است که یک وضعیت تثبیت شده در تمرینات خود پیدا کنید تا بتوانید آنرا روزانه بطور مرتب انجام دهید. این خیلی مهم است. با این کار شما خواهید دانست که چه وقت باید زمان  تمرینات خود را زیاد کنید یا تمرینات جدیدی را به برنامۀ روزانۀ خود اضافه کنید. این ابزارها موجود است تا هروقت به آنها نیاز داشتید از آنها استفاده کنید. فعلاً وظیفۀ شما این است که یک وضعیت با ثبات پیدا کرده و آنرا حفظ کنید.

منظور از توسن سرکش که در درس سیدآسانا دربارۀ آن صحبت کردیم انرژی جنسی است که در اثر تحریک ناشی از نشستن در حالت سیدآسانا به اطراف جهش می کند. به مرور این انرژی تغییر می کند و خیلی ملایم می شود. وقتی که انرژی جنسی بطرف بالا حرکت کند بصورت سرورآمیز و اکستاتیکی در بدن جریان می یابد و به شکل کندالینی بروز می کند. این امر برای همه بطور ناگهانی اتفاق نمی افتد. سیستم عصبی افراد بنا بر اعمال گذشته – منظور اعمال زندگی های قبل – و میزان تمرینات روزانه شرایط متفاوتی دارد. شما کار خوبی می کنید که فعلاً سیدآسانا انجام نمی دهید، و بهتر است که تمرینات دیگری هم که برای تحریک کندالینی است انجام ندهید. اگر دیدید که ناراحتی هایی که گفتید بازهم ادامه پیدا کرد و لازم دیدید، تردید نکنید که پرانایاما و مدیتیشن را هم برای مدتی قطع کنید. روی یک وضعیت باثبات تمرکز کنید. شما همیشه می توانید دوباره تمرینات خود را از سر بگیرید، و وقتی تشخیص دادید که مشکلی برایتان پیش نمی آید تمرینات محرک کندالینی را هم بتدریج به برنامۀ روزانۀ خود اضافه کنید.

درحال حاضر معلوم است که باندازۀ کافی تمرینات را درهم ادغام کرده اید. حتماً سعی کنید که از نظر جسمی فعال باقی بمانید. این کار برای ادغام انرژی های کندالینی در سیستم عصبی ضروری است. شاید لازم باشد که برای مدتی رژیم غذایی سنگین تری را هم دنبال کنید تا وضعیت را ملایم تر کنید. درس "راه های درمان کندالینی" را دوباره با دقت بخوانید تا ببینید آیا بازهم چیزهای دیگری هست که لازم باشد بدانید. اگر فعالیت جسمی بیشتری داشته باشید کارها با ملایمت بیشتر پیش خواهد رفت. بگذارید تجربیاتتان راهنمای شما باشد. عامل اصلی موفقیت درین مرحله این است که یاد بگیرید چطور کندالینی را مهار و درمسیر درست هدایت کنید. نقش مردان و زنان یوگی بتدریج از رام کنندۀ کندالینی به رفیق و همراه تغییر می کند. بموقع شما درخواهید یافت که کندالینی با شما یکی شده و در همه جا حضور دارد.

بیاد داشته باشید که این دگرگونی یک شبه صورت نمی گیرد. این فرایندی است که سالها طول می کشد تا کامل شود. سیستم عصبی بایستی از مراحل زیادی از پالایش و تکامل عبور کند. بنابراین محتاط و صبور باشید و خود را برای یک دورۀ طولانی آماده کنید. همیشه آن کسی که آهسته و پیوسته می رود زودتر به مقصد می رسد. ما نمی خواهیم که این سفر معنوی را به یک سفر پرمخاطره تبدیل کنیم. یک زندگی خوب و پر از فعالیت را زندگی کنید و بگذارید که روشن بینی رشد یابنده با شما زندگی کند. این سفر می تواند بسیار لذت بخش باشد.

استاد در درون شماست.